هدف گذاري راهي به سوي آينده ي بهتر

نويسنده : جک کانفيلد



عقل سليم حکم مي کند که اگر در زندگي خواهان چيزي باشيم ، ساده ترين کار اين است که آن را مشخص نماييم . هر کسي مي تواند خواسته هايش را اعلام کند اما در واقع هرگز اين طور نيست . اگر از اشخاص بپرسيم که در زندگي چه آرزويي دارند اغلب نمي توانند پاسخ صريح بدهند .
اگر دقيقاً ندانيم که چه خواسته اي داريم . هرگز نمي توانيم قدمي به پيش بگذاريم و خواسته هايمان را مشخص سازيم . اگر براي ما دشوار است که خواسته خود را شناسايي کنيم ، نگران نباشيم و بدانيم که در اين رهگذر تنها نيستيم و عده کثيري از مردم در اين مهم با دشواري روبرو هستند .
اغلب مردم نمي دانند چگونه خواسته هاي خود را شرح دهند ، علتش هم اين است که از خواسته هايشان مطلع نيستند . حتماً براي شما بارها اتفاق افتاده که بر سر دو راهي متوقف شده ايد . دو دلي و ترديد به توقف اقدام منتهي مي شود . اقدام نکردن عواقبي دارد که آن را دوست نداريم . اينگونه زندگي شبيه موشکي سرگردان در آسمان مي شود .
مطالبي را که احتمالاً مي توانيم با اطمينان از آن حرف بزنيم اين است که چه چيزي را نمي خواهيم . شايد سالها زندگي در شرايط ناخوشايند علتي باشد تا آنچه را که دوست نداريم ، بفهميم و درک کنيم ، اما تشخيص آنکه چه چيزي را مي خواهيم و چه خواسته اي داريم به مراتب دشوارتر است . ما در اين دنيايي که زندگي مي کنيم تا چيزي را نخواهيم به ما نمي دهند . در مورد هدفهاي زندگي ، حداکثر چيزي را بگيريم همان مقداري است که درخواست کرده ايم . بعد از آنکه خواسته هايمان را مشخص کرديم ، ممکن است چيزي دست کم نزديک به آنچه که مي خواهيم دريافت کنيم . از سوي ديگر حتي اگر ندانيم چه خواسته اي داريم مشخص است که نمي توانيم متقاضي آن شويم . هر کسي که بتواند خواسته هايمان را برآورده سازد ، بايد براي اين امر خواسته ما را بشناسد ، بنابراين در ابتدا بايد بگوييم که چه خواسته اي داريم . از سوي ديگر از آنجا که شرط رسيدن به خواسته ، اطلاع داشتن از خواسته است ، بايد درپاسخ دادن دقت کافي کرد . درست نداشتن و اطلاع نداشتن از به کلي ندانستن هم بدتر است . افرادي وجود دارند که عمري را صرف رسيدن به چيزي کرده اند که مطمئن هستند آن را مي خواهند . تلاش فراواني کرده اند ، مدتهاي طولاني وقت گذاشتند ، از خود گذشتگي کردند اما دست آخر نااميد شدند . اشکالشان در اين است که راه را اشتباه رفته اند ، در جهت اشتباه قدم برداشته اند و حالا از مقصد مورد نظرشان فاصله گرفته اند .
از سوي ديگر بايد به عنصر زمان نيز توجه کرد . رسيدن به هر خواسته اي به صرف وقت نياز دارد . انسانها با محدوديت زماني روبرو هستند . در زمان انجام دادن بسياري از کارها روزي به سر مي رسد و فرصت از دست مي رود .
لازمه رسيدن به هر هدفي ، مشخص کردن آن است . بايد بدانيم که چه مي خواهيم و چه خواسته اي داريم . بايد هر لحظه به جانب هدف قدم برداريم ، آن را بشناسيم و اصلاح کنيم . به همين شکل هم بايد وقتي هم از مسير حرکت خارج مي شويم ، خارج شدنمان را احساس کنيم . وقتي از هدف اطلاع داشته باشيم مي دانيم کدام رفتار ما در جهت رسيدن به خواسته و کدام رفتار در جهت فاصله گرفتن از آن است . وقتي هدف را بشناسيم نزديک شدن به آن را احساس مي کنيم و در زمان مناسب به آن مي رسيم .
لازمه رسيدن به هدف قبل از هر کاري شناسايي آن است . اگر بخواهيم موفق شويم بايد بتوانيم به اين سئوالات پاسخ دهيم ؟
1 ـ هدف ما کدام است ؟ دقيقاً چه کاري است که بايد بکنيم و چه نتيجه اي است که بايد عايد ما شود تا بتوانيم بگوييم « به هدف خود رسيده ايم ؟ »
2 ـ چه مي خواهيم ؟
3 ـ وقتي به خواسته مان برسيم ، اين خواسته ما چه شکل و شمايلي دارد ؟
4 ـ با چه کسي تلاش مي کنيم ؟
5 ـ وقتي به خواسته مان برسيم ، زندگي مان با حالا چه تفاوتي پيدا مي کند ؟
براي رسيدن به هدف چه جنبه هايي از زندگي را بايد تغيير داد ؟ به عبارت ديگر ، در حال حاضر چه مي کنيم و يا چه کاري را بايد بکنيم و يا نکنيم که در کار دستيابي به هدف ، توليد اختلال مي کند ؟ اگر نتوانيم به تفصيل لازم به همه اين پرسش جواب دهيم ، بدانيم که از آمادگي کافي برخوردار نيستيم . يکي از مشکلات بسياري از اشخاص اين است که بيش از اندازه کلي گويي مي کنند . چند بار تا به حال شنيده ايم که اشخاص گفته اند « تنها خواسته ي من اين است که خوشبخت شوم » .
پاسخ به ظاهر مشخصي است که اما به عنوان يک هدف زندگي مشخصاً کسي با اين انديشه به جايي نمي رسد . وقتي هدف داشته باشيم در حکم سکان دار کشتي هستيم که راه رسيدن به لنگرگاه را مي شناسيم و اگر ندانيم به کجا مي خواهيم برسيم ، به جايي نمي رسيم . به توصيه ها و پيشنهادات زير توجه کنيد .
شجاع و با اين حال واقع بين باشيم . خجالت نکشيم ، خواسته هايمان را هر چه هست در نظر بگيريم ، حداکثر چيزي را بگيريم ، که آن مقداري است که تقاضا کرده ايم ، به خيلي کم قانع نباشيم ، زيرا ممکن است عمري را به تلاش براي رسيدن به چيزي بگذرانيم که در واقع خواسته ما نيست . از سوي ديگر واقع بين باشيم . بدانيم که چه کسي هستيم و در چه شرايطي قرار داريم . از سوي ديگر مراقب باشيم که راه رسيدن به هدف را با خود هدف اشتباه نگيريم . بسياري از مردم هدفي را در نظر مي گيرند اما فکر نمي کنند که با رسيدن به آن هدف چه احساسي پيدا مي کنند . براي مثال ابتدا خواسته هايمان را بيان کنيم «من يک اتومبيل خوب و يک شغل پردرآمد مي خواهم » .
بايد بدانيم که داشتن اتومبيل خوب و شغل پر درآمد هدف نيستند بلکه وسيله رسيدن به هدف هستند . بايد از اين حد قدمي فراتر بگذاريم ، بايد از خود بپرسيم چرا يک اتومبيل خوب و شغل پردرآمد مي خواهيم ؟ جواب به احتمال زياد اين است که ما از آن جهت اينها را مي خواهيم که به احساس ناشي از داشتن آنها علاقه مند هستيم . در اين مثال داشتن اتومبيل و شغل پردرآمد احتمالاً به ما احساس امنيت خاطر و به زندگي کيفيت مي دهد و اينها ، چيزهايي هستند که ما احتياج داريم .
اگر به واقع فکر مي کنيم که خواهان اتومبيل خوب هستيم ، سري به قبرستان اتومبيل ها بزنيم و ببينيم که اتومبيلي که سالها قبل خواهان آن بوديم به چه حال و روزي افتاده است . اگر به راستي هدف ما اين است بايد قدري بيشتر فکر کنيم . کار پردرآمد هم ممکن است از دست برود .
اگر آنچه به واقع مي خواهيم احساس غرور کردن و رسيدن به امنيت خاطر است ، واقع بينانه نيست که همه تلاش خود را معطوف به اين دو خواسته يعني اتومبيل و شغل بکنيم . ممکن است به ده طريق ديگر هم بتوانيم به خواسته هايمان برسيم و تنها يکي از اين ده طريق مؤثر واقع شود . مسلماً اگر ده روش براي رسيدن به خواسته ي ما وجود داشته باشد ، شانس رسيدن به آن افزايش مي يابد .
حالا دوباره سؤالات زير را از خود بپرسيم و جوابهايمان را بنويسيم . اگر اين کار را تکرار کنيم سرانجام به خواسته اي که در زندگي داريم ، مي رسيم .
1 ـ چه مي خواهيم ؟
2 ـ براي رسيدن به آن چه بايد بکنيم ؟
3 ـ اگر به خواسته هايمان برسيم ، چه احساسي پيدا مي کنيم ؟
4 ـ بنابراين خواسته حقيقي اين است که ... ( آنچه در جواب سئوال شماره 3 توضيح داديم ) .
5 ـ بنابراين براي تحقق خواسته هايمان چه بايد بکنيم ؟
با خود صميمي و صادق باشيم و از همه مهمتر مشخص و موجز صحبت کنيم .
در نهايت بايد دست به کارشويم . هدفمان را شناخته ايم و با عزم و جزم متعهد شويم که در راستاي تحقق خواسته خود کاري صورت دهيم .
فراموش نکنيم که در دنياي رقابت آميز زندگي مي کنيم ، کساني هستند که مي توانند آنچه را که مي تواند حق ما باشد به خود اختصاص دهند ، مي توانند اموال ، جايگاه ، حق فکر کردن و احساس کردن ما را بگيرند . چرا کاري مي کنيم که ديگران به راحتي بيشتري به اين خواسته خود برسند ؟ وقتي مصمم مي شويم و بدانيم که چه خواسته اي داريم ، مي توانيم شجاعانه بگوييم « زمان من است ، نوبت من است ، اين از آن من است ، من خواهان آن هستم ، اينجا و همين حال » ما به تجربه مي دانيم که چيزي ناراحت کننده تر از اين نيست که کسي در مسابقه اي شرکت کرده باشد و بعد در ميانه راه متوقف شود و با اين حالي مدعي پيروزي باشد . ما نبايد يکي از اشخاص باشيم . ممکن است مجبور باشيم بر هراس ، احساس گناه ، احساس خجالت خود غلبه کنيم . ما شايسته چيزي بيشتر از اينها هستيم . مي توانيم بيش از اين از زندگي بهره ببريم . بايد بگوييم چه خواسته داريم ، بگوييم که شايسته رسيدن به اين خواسته هستيم . اگر ما نگوييم ، کس ديگري اين کار را به جاي ما نخواهد کرد . کسي نمي تواند به جاي ما قدم به ميدان زندگي ما بگذارد . اگر ما اين کار را نکنيم ، اين کار انجام نمي شود . و بالاخره مدير زندگي خود باشيم . همين حالا مصمم شويم که خواسته هايمان بر حق هستند و مي توانيم به آنها جامه عمل بپوشانيم .
منبع:مجله راه موفقيت شماره 13